.:چــــراغ قـــــــــوه:. از تــاریــــکـ ـ ــ ـ ــی نـــ ـــ ـــ ـــتـــ ـ ـــرس...!
|
دلم تنگ شده است. دلم تنگ شده است برای آن دست های پر از پینه و دل های خالی از کینه. دلم تنگ شده است برای آن دست های زبری که وقتی نوازشت می کنند انگار همه ی دنیا را داری. دلم تنگ شده است برای آن لباس ها و دامن های چین دار و پر از رنگی که یکرنگی را به یادت می اندازند. دلم تنگ شده است برای آن هایی که برایشان یک غریبه آنقدر آشناست که تمام دارایی خود را با نگاهی پر از عشق به او می بخشند. دلم تنگ شده است برای ماست و پنیر و کره ای که طعم زحمت و سکوت می دهد و نانی که بوی برکتش تا اعماق ذهنت نفوذ می کند. دلم تنگ شده برای صدای آهنگین بره ها و کودکی که بره ای را در آغوش می گیرد و همان بهترین و زیباترین دلخوشی اوست. دلم تنگ شده است برای صدای لالایی ها؛ لالایی های مستی بخش، لالایی های جنون آمیز و لالایی های آرام بخش. برای آن لالایی هایی که با آغازش زندگی آغاز می شود. لالای هایی که وقتی صدایش در قلبت می پیچد تو را به دشت سرسبزی می برد که در آن شاد و سرمست به دنبال پروانه ها می دوی. تو را به گندم زاری می برد که دست هایت را باز می کنی و در میان آن گندم های طلایی راه میروی تا گندم ها کف دستانت را نوازش کنند.لالایی هایی که تا آسمان می رود و حتی ستاره ها را نیز فارغ از هر چیزی به خواب ناز فرو می برد. دلم تنگ شده است برای این خاطره های آزاردهنده ای که آرامم می کنند. و هر روز دیوانه وار با خود زمزمه می کنم که من از روستا آمده ام و بازهم روزی به همان جا باز می گردم. به روستایی که شیرینی اش قرن هاست زیر دندان هایم مانده است. [ سه شنبه 92/12/6 ] [ 12:16 عصر ] [ بینام ]
[ نظر ]
|
|
[ فالب وبلاگ : وبلاگ اسکین ] [ Weblog Themes By : weblog skin ] |